فال حافظ امروزم یاد تو بود
شیرین و فرهاد امروزم عشق تو بود .
.
.
.
دوستت میدارم تا ابد تا که نباشی می کنم یادت
عشق را می برم در خانه ات تا باشم همیشه به یادت .
<-BlogTitle->
هنوز هم از بازی کلاغ پر میترسم....!میترسم بگویم رفاقت ؟تو اهسته بگویی پر......
دلم یک فیلم بلند می خواهد!
یک واقعیت عاشقانه
پر از سکانس های با تو بودن
و یک دکمه ی تکرار...!
وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره
با شنــیدن هر صدایی اشکم درمیاد
چه بـرسه تـــو صدام کنی
دلم بهونه میگیره تو آغوشـــت گم بشم
و من با چشمایه خیس خودخواهانه آرزو میکنم
همیشـــه داشـــتنه روحـــــــــو جســـمتو
روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ،
با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم...
همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و
من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم...
مـــرا بــه اســم کــوچـ♥ـکــم کـه...
صــدا مــی زنــی!
لـحــن صـ♥ـدای تــو...
دوسـ♥ـتــ داشـتـ♥ـنــی تــریــن ..
صـدای عــالـ♥ـم اســتــ
وقتی عاشقش شدم که دیدم ….
هیچوقت دلمو نشکست ....
هیچوقت بهم نه نگفت…
همیشه در جواب بچه بازیهام …خندید و گفت:
عاشقه همین کاراتم....
حرف میزنی اما تلخ
محبت می کنی ولی سرد
چه اجباری است دوست داشتن من!
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.
مسافرکِش ها هم فهمیده اند
خیالی بیشْ نبوده ای!
مـحکــم باش
وقتی خیلی نرم شوی ؛
همه خـَمـَت می کنند !
حتی کسی که انتظار نداری ...
چـه رســم ِ تلخــي سـت
در دلم اندوهــ ـیست
مثل یک کوه بزرگ ....
و چه سنگین باری ، روی این شانه بی حوصله ام می افتد
بردباری من از نا شکیبایی من کمتر نیست ؛
لیک ،
با تو گویم دل من :
هیچ دردی از این بدتر نیست
که تو
دوست بداری همه ی مردم را
لیک هیچ دل نتپد بهر تو
در هیچ کجا ....
زمستون و روزای برفیش واسم سرد نیستن تا وقتی که خاطرات گرمت همرامه …
معلم گفت: دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند ...
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند...
گفتم: من خودم را شکستم؛ پس چرابه او نرسیدم ؟؟!
...
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو !
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد
که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری…
نداشتن آدم هایی که دوستشون داری
از داشتن آدم هایی که یه وقتی دوستشون داشتی
خیلی آسون تره . . .
فال حافظ امروزم یاد تو بود
شیرین و فرهاد امروزم عشق تو بود .
.
.
.
دوستت میدارم تا ابد تا که نباشی می کنم یادت
عشق را می برم در خانه ات تا باشم همیشه به یادت .
چه حســـه خوبـيـه
گــشتن لا بــلاي لايــــک ها
دنــــبال
لايــــک يه آدم "خــــــــاص "
دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ
نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا .....
دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد ..... !
نمی خواهم خاطره ی فردایم شوی!
امروز من باش
حتی لحظه ای……!
نردبان دلـــــــم شکســــــــــته است ...
میـــــــــــــــشود برای من کمی دعــــــــــا کنــی؟
دلم مثل یکــــــ نماز بین راه، خســــته و شکســـته استـــــ ...
میـشود برای بیـــــقراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفـــــا،
خــــــــــــدا کنی؟
نوک مدادم شکست
توبه کرد دیگر در دستانم ،
حرفهای عاشقانه اش را ، به کاغذ نزند ..
وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
منتظر مادرت میشی ...
و همیشه جواب دادن رو به اون میسپاری ...
چرا که میدونی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری ...
حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟
ڪُجایے ؟
در چـﮧ حالے ؟
پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم
تنهـاییـت بـراے مَـטּ
غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ
هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ
تـღـو فـقـط بـخـنـد
آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم
صـداے خـنـده هـایـت را
صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را
بهشت ،
فاصله ی پلک بالا و پایین من است
وقتی که ،
به " تو " نگاه میکنم.....
برایــش نوشتــم: "" بــه امیــد فــردای بهتــر""
دو هفتــه بعــد شنیــدم ازدواج کــرد...
بعــدهــا فهمیــدم آن روز
" الــف" " فــردا " را یــادم رفتــه بــود بنویســم ...!
گاهی ...
روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند
پشتش را کند به دنیا ...
پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید:
من ، دیگر بازی نمیکنم ... !
می خندم !
تظاهـــــر به شادی میکنم !
حرف میزنم مثل همه ...
اما ...
خیلی وقت است مرده ام !
خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیـرم !
دلم می خواهد ببارم ...
و کسی نپرسد چرا ... !
این روزها فقط ادای زنده ها را در میاورم ....
بــــــاور نمی كنم
اینگونه عاشقـانه
در مـن ، حبس شده باشی!!
بگو با چه جادوئی
مرا اینگونه نا عادلانه وقف خودت كردی؟
تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟
دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟
مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو در هــــوای تـــــو اوج بگیــــرم!
منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی ؟
هر قلبى دردى دارد،
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضى ها آن را در چشمانشان پنهان مى کنند،
و بعضى ها در لبخندشان...!
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ، چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند....
به همین ســــــــــــادگی...
امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای
برای صدا زدن فرشتگانت ندارم
امیدم به توست…
پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای
دیروزم را ورق بزنی دوستم داشته باش
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
دمار از روزگارم در می آورد..